رادینرادین، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

@@ پسرم رادینم @@

پسر مستقل من

در راه برگشت در قطار شما تب کردی و بلافاصله بردمت پیش پزشک قطار بهت دارو داد و مرتب پاشویت کردم و دست روت رو میشستم تا تبت پایینب ییاد و قتی هم رسیدیم با باباییبردمت دکتر که خدا رو شکر تا الان داروت تموم شد و خوب شدی. میخوام کمی از رفتارات بگم واقعا پسرمستقلی هستی دوست داری همه کارهات رو خودت انجام بدی و هر وقت که از من کمک میخوای من با کمال میل کمکت میکنم  کمی لجباز شدی و دیگه کمتر میذاری ببوسمت در حالیکه من قبلا بیشتر بغلت میکردم و میبوسیدمت با این که خیلی برام سخته اما سعی میکنم که کاری کنم که راضی باشی. خونه بابا جونا میمونی و سراغ ما رو هم نمیگیری البته در حد 1 روز میمونی. این استقلالت رو دوست دارم چون خواهر و برادری نداری ...
17 اسفند 1392

سفر به قشم

سلام عشقم  بزرگ شدنت  قد کشیدنت  حرف زدنت تغییر رفتار و تغییر حرفای قشنگت رو دارم میبینم و این برای من بهترینه. 27 بهمن بود که با عزیز جون و بابا جون و خاله مهسا رفتیم به قشم. سفر خوبی بود چون اولین بار بود که میرفتم و بخاطر بافت دریایی برامون سفر خاطره انگیزی شد. سوار شدن در تاکسی های بدون سقف تا سوار شدن در کشتی و دیدن ساحلهای زیبای خلیج فارس واقعا حس خوبی در من ایجاد کرد من هم که عاشق ساحل و دریا و جنگل و طبیعت هستم . کلی برای عیدت و  تابستون برات لباس خریدم واقعا قیمتها نسبت به اینجا به جرات میتونم بگم 50 درصدپایین تر بود هرجند برای خودم چیز زیادی نخریدم اما برای شما و بابایی خرید کردم. چون...
17 اسفند 1392
1